من کوير و تو دريا
اوج
فریادی دلنشين
در گلو می پیچد
نسیم می وزد
احساس من سَرک می کشد
از پَرچینها می گذرد
وبر فراز سطح آبی رودخانه
به اوج می رسد؛
آن احساسی
که به پیش میراند
در آستانه نگاهت
باز میماند؛
از آشیانهام مگریز
آه من میشکفد
شروع شده ازآستانه ي نگاهَت منم
به گل مانده در ميانه ي راهَت منم
يک هاي آغاز همه ي اعداد تويي
تکرار اعداد مُمتد يادت منم
منشور رنگهاي آسمان در چشاي تو
نقطه سياه رنگ مرکز قلبت منم
صد آسمان در نگاهت جلوه مي کند
دست هاي خالي مانده از آغوشت منم
اي تکرار پس زدنهاي هميشگي
آن که مانده در حسرت ديدنت منم
آه از خواهشي که فرو خورده مي شود
آن که پشت پنجره در انتظارَت منم
افسوس که رفته رفته از من مي شوي دور
آن که مدام بوده در جستجويَت منم
اي ساحره ي مرزهاي عاشقي هنوز
گم شده ي در افسون صدايَت منم
چه آسمانهايي که از نگات لبريز شد
کسي که محو شده در خاطراتَت منم
شروع شده ازآستانه ي نگاهَت منم
به گل مانده در ميانه ي راهَت منم
يک هاي آغاز همه ي اعداد تويي
تکرار اعداد مُمتد يادت منم
منشور رنگهاي آسمان در چشاي تو
نقطه سياه رنگ مرکز قلبت منم
صد آسمان در نگاهت جلوه مي کند
دست هاي خالي مانده از آغوشت منم
اي تکرار پس زدنهاي هميشگي
آن که مانده در حسرت ديدنت منم
آه از خواهشي که فرو خورده مي شود
آن که پشت پنجره در انتظارَت منم
افسوس که رفته رفته از من مي شوي دور
آن که مدام بوده در جستجويَت منم
اي ساحره ي مرزهاي عاشقي هنوز
گم شده ي در افسون صدايَت منم
چه آسمانهايي که از نگات لبريز شد
کسي که محو شده در خاطراتَت منم
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |